نوف میگوید: امیر المؤمنین علیه السّلام را دیدم که با سرعت میرفت، عرض کردم:
مولای من کجا میروید؟ فرمود: نوف مرا به حال خود بگذار، زیرا آرزوهایم مرا به سوی محبوب میبرد. عرض کردم: مولای من آرزوهایت چیست؟فرمود: آن کس که باید آرزوهایم را بداند میداند، و نیازی به
بیان آنها برای دیگری نیست. مقتضای ادب این است که بنده خدا، غیر او را در نعمتها و حاجتها شریک قرار ندهد (و كفى بالعبد ادبا أن لا يشرك في نعمه و اربه غير ربه). عرض کردم: یا امیر المؤمنین من از غلبه هوای نفس و طمع به امور دنیوی بر خودم میترسم؟ فرمود: چرا از نگهدارنده خائفین و پناهگاه عارفین غافل هستی؟ عرض کردم: او را به من معرفی کن. فرمود: او خدای بزرگ است که با تفضلات او به آرزویت میرسی. با همت خودت به او توجه کن، و آنچه را در قلبت، وارد میشود خارج ساز (الله العلي العظيم تصل أملك بحسن تفضله ، وتقبل عليه بهمك ، واعرض عن النازلة في قلبك). و اگر این امر بر تو دشوار آمد من ضامن آن هستم، و به خدا بازگرد و تمام توجهت را به سوی او معطوف بدار. خدای سبحان میفرماید: به عزت و جلال خودم سوگند: امید آن کس را که به جز من امید داشته باشد قطع میکنم. لباس خواری و ذلت را بر او میپوشانم، و از قرب خویش دورش میگردانم. از ارتباط با خودم او را قطع میکنم و یادش را مخفی مینمایم. وای به حال او آیا در مشکلات به غیر من پناه میبرد؟ درحالیکه حل مشکلات به دست من میباشد. آیا به غیر من امید دارد درحالیکه من زنده و جاوید هستم. آیا در حل دشواریها به درب خانه بندگان میرود، درحالیکه درب خانه آنان بسته است. آیا درب خانه مرا رها میکند در حالیکه باز است؟ چه کس به من امید داشته و امیدش را قطع نمودهام. امید بندگانم را به خود بستهام، و آن را بر کشکول معرفت...
ادامه مطلبما را در سایت کشکول معرفت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kash-koola بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 19:47